نخ کشیدن یک سوزن یک حاشیه لحظه ای از احساسی است که در غیر این صورت ممکن است من را کاملاً تیره کند. این می تواند کافی باشد، و با نزدیک شدن به یک دهه جدید، من به اندازه کافی آرامش پیدا می کنم.
کتاب های مرتبط
2019 در بررسی
20 دسامبر 2019
نائومی اسکوارنا
نائومی اسکوارنا نویسنده و هنرمند است. او در تورنتو زندگی می کند.
@awomanskwarned را دنبال کنید
مقاله های اخیر
"حساب من با رسانه است": مصاحبه با مکس پورتر
"فعالان به عنوان دشمن دیده می شوند": مصاحبه با جف واندرمیر
سال درون و بیرون
تصویر توسط ویکی نرینو
در سال 2019 به چه چیزهایی علاقه داشتیم، روی آن سرمایه گذاری کردیم و گرفتار آن بودیم؟ نویسندگان هازلیت در مورد مسائل بزرگ و کوچک تأمل می کنند.
ایمیل درمانگر من چند هفته پس از شرکت در قرار ملاقاتمان با پوشیدن ویکستن هائوری تازه تکمیل شده آغاز شد: «سیلویا پلات عاشق خیاطی بود. او به داستان نیویورکر توسط دن چیاسون در مورد آخرین نامههای پلات اشاره میکردچاپ روی هودی اینجا کلیک کنید چاپ عکس روی هودی که در جلد جدیدی منتشر شد که شامل مکاتباتی است که در ویرایشهای قبلی آثار پلاث یا نادیده گرفته شدهاند. مقاله را که مملو از اعمال نادرست و اسرار مربوط به زندگی کوتاه پلات بود، مرور کردم. خیاطی پس از مرگ او برای محافظت از شهرت خانواده بازمانده اش، به ویژه همسرش تد هیوز.
اما من با علاقه عمیق سرگرمی "جدید و هیجان انگیز" خیاطی پلات را خواندم، که من نیز سخت به آن علاقه داشتم. چیاسون می نویسد: «پلات هیچ فرصتی برای اندیشیدن نداشت که ما با نویسندگان مرد همراه می کنیم. "موزه های او اقتصاد، صرفه جویی و ساعت بود." یک روز، «گاو مانند و کلم» پس از تولد فریدا، پلاث به مرکز شهر رفت و «سه متریال دو یاردی خرید» و یک الگوی خیاطی Simplicity.
خنده دار است که ایمیلی از یک مباشر سلامت روان دریافت کنید که در آن به سرگرمی یک شاعر مرتبط با خودکشی او اشاره می کند. اما چیزی را در مورد پلات بیان می کند که من مدت ها در تلاش برای آشتی دادن آن در درک خودم از افسردگی بودم - یعنی سهولتی که یک بیماری مزمن می تواند شبیه چیزی باشد که وجود دارد، به جای کیفیتی که از طریق آن، در یک زمان معین، فرد احساس می کند. ممکن است بگذرد به عنوان فردی که مستعد دورههای متغیر اضطراب و افسردگی است، به من یادآوری کرد که پلاث به شادی و خوشبینی دسترسی دارد، شاید حتی با آگاهی او از ناامیدی عمیقتر شود. پلات، علیرغم ناراحتیهای روحیای که در کوزه زنگ ارائه کرد، همچنان از خرید پارچه و دوختن الگوها و درست کردن لباس برای دخترش لذت میبرد. سیلویا پلات عاشق خیاطی بود. من هم عاشق خیاطی هستم.
بر اساس کمی بیشتر از آرزوی ساختن شلوارهای گشاد مضحک خودم، خیاطی را در 14 سالگی از یک دودکش نیکوتین شوخی به نام دان یاد گرفتم. یک زنجبیل بلند با لیوانهای پلاستیکی قرمز که از طناب دور گردنش آویزان بود، هر پنجشنبه در کلاس خیاطی نوجوانان دان شرکت میکردم، جایی که اغلب تنها شاگرد بودم، و معمولاً برای کلاس بزرگسالان که مستقیماً دنبال میشد، میماندم. وقتی سعی میکنم چیزهایی را که در آن کلاس یاد گرفتم به خاطر بیاورم، فکر میکنم بیشتر لذت بخش بودن با دان بود، که آنقدر خیاطی را به ما آموزش نمیداد. او به من کمک کرد تا اولین (و تنها) چرخ خیاطی ام را بخرم: یک Janome RX18S نشکن که بیست سال است، هرگز بیشتر از سال 2019 از بین رفته است. لامپ حتی نسوخته است.
من برای مدت طولانی خیاطی را متوقف کردم، بیشتر زمانی که شلوار نیاز به کوتاه کردن داشت این کار را انجام می دادم. سپس، زمستان گذشته، خودم را در یک دوره آشفتگی ذهنی از استرس ناشی از کار دیدم. غرق در اضطراب، به پارچه فروشی های تورنتو رفتم که برای اولین بار به عنوان یک بچه شیطون مدروب کشف کرده بودم: King Textiles، با نگهبان پرتاب کننده اش که به دنبال FaBrIc SaLe بود! در گوشه ای از ملکه و اسپادینا، همانطور که از ابتدا بوده است. منسوجات مقرون به صرفه، که هست، و مرکز دوخت جهانی، که در آنجا با آتش زدن تکهای از پارچه، پنبه بودن پارچه را بررسی میکنند. فروشگاه های پارچه در معرض آنتروپی غیر معمول هستند. به نوعی، بیست سال بعد، همه آنها یکسان به نظر می رسند، بو می کنند و صدا می کنند. این فروشگاه ها به دلیل ضریب میرایی تمام پیچ های فابریک، کمبود آکوستیک عجیبی دارند. به نظر میرسد کسی که از فاصله شش فوتی با شما صحبت میکند، بیصدا است و به هیچ وجه لبسوزی نمیکند. این نوع سکوت شفابخش است.
اولین لباس من که امسال دوخته و تکمیل شد یک تی شرت مخملی کشدار بود که یکی از دوستانم درخواست کرده بود. یک ماه طول کشید تا آن را بسازم، یک لباس بسیار ساده، در نهایت کار زیاد و ناشیانه تمام شد. اما وقتی اینطور بود، واضح ترین شکل شادی را که در این سال ها تجربه کرده بودم، احساس کردم. با شروع سال 2019، من سرشار از ایدهها، حس کنجکاوی دوباره، با علاقه به دموهای چیندار یوتیوب و الگوهای خیاطی قدیمی Issey Miyake در Etsy بودم. من یک تخته گیره آویزان کردم تا مجموعه ابزارهای در حال رشد خود را سازماندهی کنم. یک تشک برش خود ترمیم شونده و یک چاقوی چرخشی و یک ژامبون خیاطی و یک درز سنج و یک نقطه تراش و یک پای لبه کور - لوازم جانبی که از پروژه هایی که به خودم آموزش می دادم رشد کردند. من نام های تجاری را به دلیل عدم توصیف مطلق آنها با صدای بلند تکرار کردم: Dritz. اولفا. برادر. خواننده. من یک آهن بلک اند دکر سنگین خریدم که گوشت بازویم را داغ کرده است
چندین بار نقطه آن را نشان میدهد، و باعث میشود یک نمایش هوایی کوچک از مثلثهای صورتی کوچک که با پماد Lucas' Papaw استفاده میکنم. یک توصیه به هر فاضلابی: یک اتو بخار خوب تهیه کنید. هر چه سنگین تر، بهتر.
فرض پرشور یک سرگرمی، در مورد من، منجر به خرج کردن پول برای چیزهایی شد که خودم را متقاعد کردم که به آنها نیاز دارم. با نزدیک شدن به بهار، نگران بودم که تمایل من به خیاطی و خیاطی و خیاطی باعث تولید ضایعاتی می شود که حتی با خوشحالی من نمی توانم از آن دفاع کنم. بنابراین از شلوغی مسالمت آمیز پارچه فروشی های کوئین وست فاصله گرفتم و شروع به خرید لحاف و ملحفه های قدیمی کردم. یاد گرفت که آنها را با رنگدانه های مصنوعی و در نهایت طبیعی رنگ آمیزی کند - نیل، اوسیج، ماددر، میله طلایی. افزودن آهن به اکثر رنگهای طبیعی، اگر نگوییم همه رنگهای طبیعی، سایه را تیره میکند، فرآیندی که به عنوان غمانگیز شناخته میشود.
همانطور که داستان هایی مانند تحقیق ناتالی کیتروف در مورد استثمار آزادانه کارگرانش توسط Fashion Nova یا امتناع Uniqlo از پرداخت 5.5 میلیون دلار دستمزد به کارگران پس از تعطیلی ناگهانی یک کارخانه اندونزیایی ظاهر می شود، اخلاق مد سریع همچنان به شکل دادن به نحوه ارزیابی ما ادامه می دهد. لباس هایی که برای پوشیدن انتخاب می کنیم نمیتوانم بگویم که وسواس خود را با خیاطی از این طریق شروع کردم، اما دیدن اینکه چقدر طول میکشد تا یک شلوارک بسازم، درک عمیقی از این که بیشتر لباسهای خارج از کشور - و در مورد Fashion Nova، داخلی - چقدر کمدرآمد هستند، ایجاد میکند. کارگران هستند.
خیلی وقتها وقتی دارم چیزی مینویسم، از صفحهکلید بلند میشوم و به گوشهای در پشت آپارتمانم میروم، جایی که چرخ خیاطی، ماشین اورکلاک جدید، قیچی و ماسورهام و منحنیهای فرانسوی همه در حالت آمادهباش هستند. در عرض چند دقیقه اتوی من صدای خش خش می کند و من پیراهن یا لباسی را می برم. خیاطی آهسته اما پیوسته است. محصولات آن از فیبری کوچک به چیزی تبدیل می شوند که می توانید دکمه های آن را بالا یا پایین ببرید. به همین سرعت از چرخ خیاطی بلند می شوم و به سمت کامپیوترم برمی گردم تا چیزی را که در حین بستن آستین وارد مغزم شده است تایپ کنم. جذاب است که به سند Word به عنوان چیزی لمسی و آهسته در حال رشد نگاه کنیم. ذهن من که حواسش به یقین یک لباس پرت شده، آزاد است که بدون مشاهدات خفه کننده ایگو بنویسد. و بنابراین من آن را به سرعت تایپ می کنم، قبل از اینکه بتوانم تصمیم بگیرم که بد است. زمانی که بین یک دستگاه و ماشین دیگر سفر می کنم، بیشترین آرامش را احساس می کنم، زیرا می دانم که وقتی به هر کدام از آنها رسیدم، کاری دقیق برای انجام دادن خواهم داشت.
در دانشگاه با جان میتون، نمایشنامهنویس و ریاضیدان مصاحبهای انجام دادم. در آن گفتگو، او به من گفت که با جدا کردن اشعار سیلویا پلات، نوشتن را به خود آموخته است. من چیز جدیدی در مورد پلات، نویسنده، ندارم که اضافه کنم. من آریل و The Bell Jar را تحسین می کنم و فکر کردن بیش از حد به زندگی او، همانطور که بیشتر می دانم مرا غمگین می کند. اما فکر کردن به سیلویا پلات، خیاط، من را خوشحال می کند - زیرا می دانم که خیاطی چقدر خوشحالم می کند. چیزی نرم که دستش را روی آن بگذارد. اینکه مایتون اشعار خود را لباسهای شایستهای برای آموختن میدانست، مناسب است، اگرچه با هر نویسندهای و با همه نویسندگان میتوان یکسان رفتار کرد. آیا همه ما نوشتن را به خودمان یاد نمی دهیم؟ جدایش کن؛ ببینید چگونه درزها را مانند کسی که دوست دارید پنهان یا نشان دهید.
در سال گذشته، خیاطی من بسیار پیشرفت کرده است، به حدی که اکنون می دانم که هنوز چقدر آماتور هستم. من ژاکت و کت و دامن و شلوار و پرده و لباس و یک نسخه سایز بچه از لباس قو Bjork درست کرده ام. سریعتر و بهتر شدهام، و بعد از خود راضیتر شدهام، و اشتباهاتی مرتکب شدهام که نیاز به ساعتها رفع آنها دارد که گاهی اوقات نمیتوان آنها را برطرف کرد. اگر خلق و خوی من پایین است، کار نخ زدن یک سوزن حاشیه ای لحظه ای از احساسی است که در غیر این صورت ممکن است من را کاملاً تیره کند، آهن در حمام رنگ. گاهی همین کافی است، و بیشتر، با نزدیک شدن به این دهه جدید، آرامش را به اندازه کافی پیدا می کنم.
همانطور که در نامه های او توضیح داده شد، هدف پلات انتشار شعر کافی برای خرید چرخ خیاطی خود بود. چیاسون می نویسد: «به طرز وحشتناکی به ساختن لباس برای فریدا کوچک افتخار می کنم. او شعرهایی را نوشت که به او اجازه خرید دستگاه را داد، که به نوبه خود در یک شعر ظاهر می شود.
آیا این عشق پس، این مواد قرمز است
صدور از سوزن فولادی که اینقدر کور پرواز می کند؟
لباسها و کتهای کوچک میسازد،